13. سوال کردن به جای پاسخ دادن
یَا مَنْ لا یَزْدَادُ عَلَى کَثْرَةِ السُّؤَالِ إِلّا کَرَماً
سوال کردن به جای پاسخ دادن
بسیاری از اوقات وقتی کسی حرف می زند ،دوست دارد که فقط به حرف هایش گوش بدهند و نشان دهند که او را درک میکنند. اما اگر کسی واقعا مایل است که جواب، راه حل یا اظهار نظری بشنود، میتوان به جای استفاده از جمله های خبری و دستوری و نصیحتی از سوال های خوب استفاده کرد. سوالاتی که فکر او را فعال کند و خودش را به ریشه یابی و رفع مشکلش برساند.سوالاتی که به جای یک پاسخ، ده ها پاسخ خوب را ا خود بیاورند. مثلا وقتی کسی سوال قابل تاملی میپرسدبهتر است به جای پاسخ دادن، ابتدا بگوییم خودت چه فکر میکنی؟( تولید فکر، پرورش خلاقیت) اگر خودش هیچ گونه اطلاعات یا نظری در این زمینه نداشت، میتوان پرسید، به نظرت از چه راههایی میتوان پاسخ این سوال را پیدا کرد؟( ایجاد فرصت کشف و تحقیق و یادگیری ماندگار به جای استفاده از حل المسائل فوری) یا وقتی کسی احساس بدی دارد و کلی گویی میکند، مثلا میگوید چرا باید زندگی کنیم؟ هیچ کس به فکر من نیست، همه همینطورند و ... میتوان پرسید: از کی( چه شد که) چنین احساسی کردی؟( ریشه یابی مشکل) از کجا می دانی که اینطور است؟( تاکید به پیروی از سخن معتبر و مستند،پرورش تفکر انتقادی) واقعا هیچ کس؟ مطمئنی که همه؟( پرهیز از تعمیم های نابجا،نپذیرفتن و رد نکردن هر حرف بدون دلیل های درست، پرورش تفکر انتقادی) اگر تو به جای آنها بودی چه کار میکردی؟ ( پرهیز دادن از عیب جویی، گذاشتن خود در شرایط دیگران، پرورش تفکر مراقبتی)اگر آدم دانا و منصفی میخواست جواب درستی به تو بدهد چه میگفت؟( دعوت به خود تصحیحی)
این گونه است که پیامبر (ص) میفرمایند: خوب سوال کردن نصف علم و معرفت است.
میتوان سوال را با سوالی دیگر پاسخ داد یا اینکه جوابی داد که سوالات کلی تری را ایجاد کرده یا او را به سمت پاسخ هدایت کند. مثلا یکی میپرسد: چرا بیشتر آدم ها خیال میکنند هرچه خودشان میدانند بقیه هم میدانند؟ میشود پاسخ گفت: واقعا چرا ؟... تا خودش وادار به تفکر و بررسی عوامل مختلف بشود. من ناراحتم- راحتی را در چه میبینی؟ ما موفق میشویم؟- موفقیت را چطور معنا میکنی؟... فقط همین؟ مطمئنی که موفقیت در همین است ؟( گسترش ذهن از حالت تک پاسخی یا صفر و صدی به حالت های بیشتر، یعنی تلاش برای در نظر گرفتن جنبه های مختلف) میتوان سوالات ساده و جزئی را به سوالات کلی تری تبدیل کرد تا ما را به تعاریف صحیح از واژه ها برساند. مثلا وقتی کسی میگوید:« من بدبختم، چگونه این زندگی را تحمل کنم؟» میتوان به این سوال رسید: « خوشبختی یعنی چه ؟» در نهایت بعضی اخبار یا یا سوالات هم نیازمند مراجعه به منابع معتبر است.
پس اگر در یک مهمانی کسی یک مرتبه گفت:« شنیده اید که قرار است از این به بعد پخش هر نوع موسیقی ممنوع شود؟!» به جای ناسزا گفتن به زمین و آسمان و دولت و ملت، میشود پرسید:« این خبر را چه کسی گفته؟... از کجا شنیده؟» مثلا میگوید، در روزنامه خوانده یا از تلویزیون شنیده. بپرسم، کدام روزنامه، کدام شبکه، چه ساعتی؟ آیا نهایت دیگری نیز تایید کرده اند؟ یا: -فلان حدیث را شنیده اید ؟ - این حدیث را کجا دیده ای؟ آیا با قرآن و دیگر روایات مستند همخوانی دارد؟ آیا در کتاب معتبری شرحی برای آن آورده شده؟ اگر نه چطور میتوان درباره آن از یک کارشناس سوال کرد؟
اگر بدانیم که هرکارشناسی میتواند در یک یا چند زمینه کارشناس باشد و در بقیه موارد عوام است، لذا به جای پاسخ دادن به هر سوال، بسیار میتوانیم از واژه« نمیدانم» استفاده نکنیم.